خلاصه داستان : هنری دوراند، مامور فدرالی است که ماموریت سختی به او داده شده: زیر نظر گرفتن مادرش و دوست پسر او که مظنون به هدایت یک باند تبهکاری می باشد...

خلاصه داستان : سال 1977. «سلی آلبرایت» (رایان) و «هری برنز» (کریستال) هر دو از دانشگاه شیکاگو فارغ التحصیل می شوند. این دو طی یک دوره ی دوازده ساله، گه گاه، با یک دیگر برخورد می کنند. تا این که سرانجام «هری» به «سلی» ابراز عشق می کند.

خلاصه داستان : «جو» ( هنکس ) که می فهمد قرار است به زودی بمیرد، یک پیشنهاد را قبول می کند که بر طبق آن باید خودش را در دهانه ی یک آتش فشان در یک جزیره پرت کند و در مسیر انجام این کار او راه درست زندگی کردن را می آموزد...

خلاصه داستان : هومر 14 ساله میخواهد سریع ترین پیام رسان دوچرخه سوار باشد. برادر بزرگتر او به جنگ رفته و هومر را تنها گذاشته تا مراقب مادر بیوه و خواهر و برادر کوچک ترش باشد ...

خلاصه داستان : سرگذشت «جیم ماریسن»، شاعر و دانشجوی سینما، که با تشکیل گروه موسیقی «دورز»، با اشعار و صدای خودش، به شهرت جهانی دست پیدا می کند...

خلاصه داستان : «ستوان تاک پندلتن» (کوایید)، خلبان پروازهای آزمایشی که برای شرکت در یک آزمایش کوچک سازی داوطلب شده، قرار است پس از ورود به کپسول بسیار کوچکی، از طریق سرنگ به بدن یک خرگوش تزریق شود. اما تعدادی جاسوس حین آزمایش سر می رسند و «تاک» بالاجبار به بدن «جک پاتر» (شورت)، فروشنده ای که از بیماری می ترسد، تزریق می شود...

خلاصه داستان : «مایکل گرین» (گارسیا) و «آلیس» (رایان) زوجی بسیار خوشبخت با دو دختر کوچک - «جس» (ماجورینو) و «کیسی» (ویتمن) - و خانه ای بزرگ و زندگی موفق هستند. اما آرام آرام مشکل جدیدی که ظاهرا سال ها پنهان بوده، ظاهر می شود. «آلیس» الکلی است. موضوع ابتدا جدی به نظر نمی رسد اما روزی «آلیس» دخترش را کتک می زند و سرانجام از حال می رود...

خلاصه داستان : جنگ خلیج فارس. در عملیات «توفان صحرا»، «ستوان ناتانیل سرلینگ» (واشینگتن)، فرمانده ی یک واحد ارتش امریکا، به خطا دستور نابودی تانکی را می دهد که در واقع تانکی «خودی» است و عده ای از سربازان هم وطنش، از جمله یکی از دوستان صمیمی اش کشته می شوند. فشار روحی این ماجرا، او را به نوش خواری و فروپاشی زندگی زناشویی اش می کشاند.

خلاصه داستان : «سام» (برادریک) از زندگی خود در شهر کوچکی در ایالت نیوانگلند راضی است تا این که یک روز نامزدش، «لیندا» (پرستن) می گوید به علت پیدا کردن کار و محبوبی جدید می خواهد به نیویورک نقل مکان کند. «سام» از شنیدن این خبر شوکه می شود و نمی خواهد «لیندا» را از دست بدهد؛ بنابراین وقتی «لیندا» به منهتن می رود، «سام» هم به دنبال او راه می افتد...

خلاصه داستان : فیلم در مورد سه خواهر ( رایان، کیتن، و کودرو ) است که بی صبرانه انتظار مرگ پدر خسیس شان ( ماتائو ) را می کشند، زیرا هیچ کدام دل خوشی از او ندارند...